سکوتــــ اتاقو دارهـ میشکنهـ تیکـــ تاکـــ ساعتــــ رو دیوارـ ـ ـ

میدونین عشق یعنی چی؟

یعنی عــ ـ شــ ـ ق

یعنی علاقه شدید قلبی نسبت به کسی

دلم آویخته از دار پریشانی ها

                                       یک نفر نیست مسیحای مرا بشناسد ؟

نوشته شده در جمعه 18 شهريور 1390برچسب:,ساعت 16:11 توسط سـانــاااااااز !| |

مامان بابا الهی قربونتون بشم چقد خوبین؟

آخه چرا اینقد خوبین و بی چشمداشت زندگیتونو پای ما میریزین؟

نمیگین شرمنده تون میشیم؟

نمیگین آخه چه جوری میتونیم جواب زحمتاتونو بدیم؟

یه آدم چقد میتونه خوب باشه...

الهی قربون دوتاتون بشم الهی قربون دستایی که گاه نوازشم کردن و گاه سیلی ...

مامان بابا تورو خدا هیچوقت تنهام نذارین

خدایا از همینجا ازت میخوام منو پیش مرگ مامان بابام کنی

خدایا هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـ ـ ـچ موقع ازم نگیرشون

خدایا کمکم کن عمر و جوونیمو به پاشون بریزم همونجوری ک اونا صد برابرشو...

از همینجا میگم عاشقتونم و از خدا میخوام هیچوقت هیچ چیزی منو از شما جدا نکنه

خدایا عمر و سلامتی منو به پدر مادرم بده

خدایا حتی یه لحظه تحمل بیماریشونو ندارم

آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

نوشته شده در دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:27 توسط سـانــاااااااز !| |

در حضور واژه های بی نفس
صدای تیک تیک ساعت را گوش کن
شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی

ببین اندام تنهاییم را
که در لحظه های خاکستری
در انتظار طلوع خورشید است

این شب ها
چشم های من خسته است
گاهی اشک ، گاهی انتظار
این سهم چشم های من است

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم

 در امتداد نگاه تو
لحظه های انتظار شکسته می شود
و بغض تنهایی من
مغلوب وجود تو می شود

کاش میفهمیدی عمق خواهشم را و عمق دوستت دارم بمان گفتنم را...

نوشته شده در پنج شنبه 3 شهريور 1390برچسب:,ساعت 23:31 توسط سـانــاااااااز !| |


:قالبساز: :بهاربیست: